اسلام ایرانی و شطحیات دینانی
آیا این موضوع ریشه در تاریخ « عرب ستیزی » ندارد
؟ آیا این تلاش ها سرانجامی جز سست کردن پایه های خود اسلام و تضعیف آن می تواند
داشته باشد؟!!
موضوع اختلاف خوانش ها و برداشت های گوناگون از
متن ، موضوع تازه ای نیست و در جایگاه خود بحث بسیار مهم و ارزنده ای است . اسلام
های متعدد در واقع همان خوانش های متعدد و یا برداشت های مختلف از دین اسلام با
توجه به شرایط تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی است . دین و تدین دو مقوله جدا
از هم است و الزاماً تدین نمی تواند عین دین باشد . لذا اسلام ایرانی یعنی « اسلام
با ویژگی های دینی و ایرانی با ویژگی های تدینی » . تفاوت میان دین و نژاد را در
اینجا می توان به تفاوت میان عملکرد و تأثیر تشبیه نمود . شکی نیست که اسلام به
همان اندازه که جهانی است و فرا ملیتی و فرا قومیتی ، همانطور می تواند در پاره ای
موارد نیز بیان کننده ویژگی های یک قوم و یا ملت و فرهنگی خاص هم باشد . اینکه
بگوییم اسلام ایرانی و اسلام ترکی و اسلام عربی و اسلام هندی و یا آفریقایی باهم
در پاره ای موارد متفاوتند و هرکدام تنها بخشی از کل حقیقت را می نمایانند ، سخنی
است واقع بینانه . اما ادعای مالکیت حقیقت مطلق در گستره اندیشه ورزی و به ویژه در
مباحث دینی وعقیدتی آن هم از سوی یک اندیشمند و استاد فلسفه سخنی است بس گزاف و به
دور از حقیقت علم و دانش و همچنین تجربه تاریخی .
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر
بنه چون ندیدند حقیقت ره
افسانه زدند (حافظ)
برخی اظهار نظرها و ادعاها می تواند گویای بسیاری
از ناگفته ها باشد که صاحبنظران با اندکی درنگ بدان ها پی می برند ، اما آنچه آقای
دینانی به زبان راند نیازی به ژرف نگری هم ندارد و به سادگی می توان گفت که
سرانجام تیغ نفرت و چنگال کینه توزی ایشان که برخواسته از افسانه پرستی و باستان
گرایی است ، جامه اندیشمندی نه چندان برازنده وی را دریده و عورت نژادپرستی و
ناسیونالیستی اش و چه بسا دشمنی اش با فقه و فقاهت را آشکار نمود . ایشان بی پروا
فریاد بر می آورد که « این است هویت من » ، که در واقع نشانی است روشن از بحران
هویت .
اما چرا بحران هویت ؟
نویسنده کتاب « مشکله هویت ایرانیان امروز » آقای
« فرهنگ رجایی » در پیشگفتار چاپ دوم این کتاب می نویسد : « اگر قرار بود به پرسش
کیستی ایرانیان پاسخی جامع ارائه کنم به تفصیل می گفتم که وضعیت آنها حالت ( همین
همانی و نه این و نه آنی ) است . اگر مصداقی صحبت کنیم منظور این است که آنها هم
مدرن ، هم سنتی ، هم مسلمان ، و هم ایرانی هستند و در عین حال هیچ یک از آنها
نیستند . » ( رجایی ، 1386 ، ص 2 ) .
مفهوم هویت با توجه به دلالت های زبانی و فلسفی و
جامعه شناسی و روانشناختی مشخص و روشن می گردد . معادل لاتین این واژه عربی Identity به معنای خود آن چیز است . این مفهوم نخست از
روانشناسی وارد علوم اجتماعی و پس از آن به علوم سیاسی راه یافته است . هویت همانا
تعریف فرد از خود و شناسایی خود است . در واقع پاسخ به پرسش هایی که در مورد فرد
مطرح می شود ، تعریف هویت آن فرد را شکل می دهد . هویت بطور کلی شامل دو بخش فردی
و اجتماعی است . هویت اجتماعی یا جمعی نیز به هویت فرهنگی ، قومی ، دینی و ملی و
…. قابل تقسیم است . این هویت های گوناگون البته می توانند در کنار هم و با
هم و متداخل و نسبت به یکدیگر تاثیرگذار باشند . بدین سان« ایرانیت » که بطور قطع
ناظر بر هویت ملی ایرانیان است و نه غیر می تواند شامل هویت های گوناگون نژادی و
دینی و زبانی نیز باشد . پافشاری برخی برای محدود کردن هویت ملی بر بنیاد یک نژاد
و یا یک زبان ، و یا تلاش برخی دیگر بر یکسان سازی بدون توجه به واقعیت های تاریخی
و اجتماعی این سرزمین نه تنها مشکل هویت ملی را سامان نبخشید ، بلکه بر بحران آن
چه از نظر فردی و اجتماعی و چه در حوزه های مختلف فرهنگی و سیاسی افزود .
بسیاری از صاحب نظران حوزه علوم سیاسی همواره در
تعریف هویت ملی بر عناصر وحدت بخشی چون زبان و فرهنگ و تاریخ و حافظه جمعی و یا
نژاد تکیه می کنند . این ویژگی ها در حقیقت با ساختار قومی و قبیله ای بیشتر می
تواند منطبق باشد تا ساختار ملت و به ویژه ملت های مدرن . نژاد و زبان و
تاریخ مشترک بسیار دور (تاریخ باستان) در تکوین ملت های نوین و در نتیجه ، هویت
بخشی به آنها دیگر نقشی بنیادین ندارند و به ویژه ‹‹نژاد›› که به هیچ رو نمی
تواند شرط هویت ملی قرار گیرد . این در حالی است که برخی همچنان مفهوم « نژاد پاک
» را به عنوان یک واقعیت باور دارند . اگر چه این مفهوم از نظر علمی با واقعیت
تاریخی انطباقی ندارد و به معنای نژاد سره و خالص اصطلاح غلطی است ، اما باز به
فرض محالِ درست بودن ، آیا این مفهوم می تواند همه ایرانیان را دربرگیرد ؟
ایستا و نا متغیر بودن هویت ملی دیگر نه در نظر جایگاهی علمی دارد و نه در
عمل مصداق تاریخی . هویت ما ایرانیان نه تنها در دوران معاصر و دوران ملت سازی
مدرن که در دوران باستان نیز هویتی متغیر و متحول بوده است و عنصر هویت بخش و ثابت
نژاد پاک آریایی برای هویت ملی ایرانی افسانه ای بیش نیست . از این رو همه تلاش
های انجام گرفته در تاریخ معاصر و به ویژه دوران حکومت پهلوی برای تحقق
پروژه ملت سازی مجعول بر اساس نژاد یگانه و زبان یگانه و فرهنگ یگانه ، سرانجامی
نداشته و نخواهد داشت . تلاش هایی که در واقع با الهام از اندیشه های ناسیونالیستی
دوران پایانی سده هجدهم و سده نوزدهم اروپا و تاثیرپذیری از فرایند ملت سازی غرب و
به پیروی از برخی کشورها به منظور از بین بردن نشانه های ناهمگونی زبانی و فرهنگی
در جامعه صورت می گرفت . از جمله عوامل مهم شکست این اندیشه ایدوئولوژیک که در پی
تحقق انگاره ی ملت یک دست و یک رنگ ایران بوده ، بنا به نظر برخی صاحب نظران ، عدم
وجود یک ‹‹ اراده ی ملی ›› واقعی در میان ایرانیان با همه گوناگونی های خود است .
بی گمان با روی کار آمدن حکومت دینی (اسلامی –
شیعی) که اصولاً مخالف آرمان های ناسیونالیستی است ، روند تئوریک هویت سازی
را باز نزد ایرانیان دگرگون ساخت . گروهی از اندیشمندان حوزه فرهنگ و نیز سیاست بر
این باورند که نظام اسلامی به دلیل اسلامی بودن نمی تواند دست اندرکار ایدوئولوژی
ملی در جامعه باشد ، زیرا نظام اسلامی فرا ملی است و رسالتی جهانی دارد . برنامه
های فرهنگی و آموزشی در این نظام با محوریت اسلام پروژه ی ملت سازی دوران پهلوی که
مبتنی بر نژادباوری است را غیر ارزشی معرفی می نماید و با آن به مبارزه می نشیند .
برخی اما (به زعم خود) این شیوه فرهنگ سازی که بر پایه ی اسلام و اندیشه های
اسلامی استوار گردیده و ایرانیت این سرزمین را فدای اسلامیت آن می کند را برنمی
تابند و فریاد بر می آورند که مملکت دگر بار به زیر سلطه ‹‹ اعراب ›› در آمده ،
باید چاره ای جست . شکی نیست که فرهنگ غنی اسلامی – با تمام بزرگی و شکوه و نیز
ریشه دار بودنش در میان ایرانیان – باز نمی توانست به تنهایی و بدون ایرانیت
جایگزین بی بدیلی برای هویت ملی ایرانیان باشد . این فرهنگ ( و یا این کیش ) بدون
تردید با خود نشانه ها و آثار عربی را به همراه دارد و تنها اهمیت بخشیدن به این
دین و عدم توجه به دیگر عناصر هویت بخش مثل فرهنگ و تاریخ و زبان و … می تواند
هویتی مجعول را برای ایران زمین و ایرانیان بیافریند . از سوی دیگر اما دین
باستانی ایران زمین نیز توانایی پایداری در برابر اسلام را ندارد چه رسد به
هماوردجویی با این دینی که به شدت در میان ایرانیان ریشه دوانیده و در خودآگاه و
ناخودآگاه آنان رخنه کرده است ، پس حذف آن (اسلامیت) همچون ایرانیت از عناصر هویت
بخش ایرانیان نا ممکن می نماید . از این رو در پی برون رفت از بحران هویت و عدم تن
دادن به هویتی مجعول ، پروژه « اسلام ایرانی » مطرح می گردد .
بقیه مطلب …