ارشيف

به استناد کدامین دین وقانون پنج فعال فرهنگی عرب رامحکوم به اعدام کرده اند؟

یادمان باشد که از ایران
اسلامی واسلام ایرانی می نویسم ومتهمین عرب مورد نظردرموسسه ای فرهنگی بنام الحوار
که باگذشت از هفت خوان رستم مجوزگرفته،فعالیتی فرهنگی ومدنی داشته اند،متهمین همگی
تحصیل کرده وسه تن از آنان شریف ترین شغل که همانا معلمی است برعهده داشته، بشهادت
اولیاء ودانش آموزان از بهترین امانت داران تعلیم بوده اند.

این پنج جوان فرهیخته
عرب ازشهرکوچک واز محرومترین نقاط به نام خلفیه احواز قامت علم ودانش
برافراشته،بقصد ونیتی پاک ومنزه معلمی را که نزد انبیاء وعلماء جهان شغلی مقدس است
پذیرفته،آنچه در توان داشتند هزینه آموزش محصل وجامعه کردند.

این پنج جوان اولا
بجرم عرب بودن وثانیا بجرم فهمیدن ودانستن دستگیرو بدست دژخیمان اطلاعات رژیمی که
باشکنجه، اتهامات ملفق وپرونده  مفبرک را می
سازد، گرفتار شده اند.همان دژخیمان اطلاعاتی را می گوئیم که درطهران بزرگش مخالفین
هم قومشان  را با قمه و دشنه کشته ومثله
کرده، نویسنده ومترجم را پس از قتل خوراک سگهای شهریارکدندوبا وقاحت هرچه
تمامترودراطلاعیه ای رسمی قبول مسئولیت کرده، با خوراندن دوای حمام به حلقه وصل
مفتی ومجری (سعید امامی) کار کنج اندیشان خود کردند.

این پنج جوان عرب دربی
دادگاههای اسلام ایرانی محکوم شده اند،همان اسلامی که دربطن آن تبعیض ونژادپرستی
پنهان واحکام قضائی اش دراطلاعات انشاء شده به امضاء قاضی منتسب می رسد،تا خون این
پنج جوان را هزینه ادعاهای دروغین کانال پرس تی وی کرده، بخیال خودشان درمنطقه
ایجاد رعب ووحشت کنند.

همان قوه قضائیه ای
را می گوئیم که هیچکدام ازروئسای نسب شده اش 
نه قاضی بوده اند ونه یک روزتجربه استنطاق،اولی مبلغی در
مسجدهامبورگ(بهشتی)دومی (اردبیلی)پس ازده سال ریاستش اقرار به ظلم کرده ،حلالیت می
طلبد،سومی(یزدی) فاقد عفت کلام ومنتقم، همه قوانین را درهم برهم کرد، دادسری را
منحل، پارتی بازی را در این قوه رواج داده، فرزند25 ساله اش را رئیس شعبه اول
دادگاه عموی قم کرد،چهارمی (هاشمی شاهرودی) که زمانی با ادعای عراقی بودن مدتی
رئیس مجلس اعلاء عراق وپدرروحی فیلق بدر،ناگهان به ایرانی الاصل بودنش برگشت،برکرسی
قوه قضائیه که بقول خودش خرابه ای بیش نبودنشست،موقع رفتنش خون از همه جای
زندانیان کهریزک سرازیر بود،پنجمین رئیس (صادق لاریجانی)اگر به نسبت جمعیت با چین
محاسبه کنیم، ایران را برتبه اول اعدامیها رساند.                                               
                                                                     حال
با چنین قوه قضائیه ای که قاضی تحت تعقیب (مرتضوی) از پستی به پست دیگر منسوب وکسی
وقعی به دادسرای انتظامی قضات با آن شکات صاحب نفوذ  نمی گذارد، چگونه می توان به کمترین رای محاکمش آنهم
دراحوازاعتماد کرد؟! رای دیوان عدالت اداریش نا نوشته خط می خورد،آیا درچنین رژیمی
قانون آیین دادرسی مفهومی دارد که توقع اجرای آن را در خلفیه احواز داشته باشیم؟!

وقتی که دربیخ گوش
رئیس قوه قضائیه (طهران) در اوین وکهریزک جوانان طهرانی فقط بعلت یک راهپیمائی زیر
شکنجه کشته می شوند ومامور ومسئول وقاضی از پستی به پستی منتقل وکسی ککش نمی گزد،چگونه
می توان به سیر رسیدگی اتهام پنج جوان عرب در هزارکیلومتری طهران اعتماد کرد.مگر ماده
125 قانون آئین دادرسی که حتی قاضی را از سئولات تلقینی یا اکراه واجبار متهم منع
کرده در طهران رعایت شده تا درخلفیه واحواز تضمینی برای رعایتش باشد؟چه رسد اگر
پرونده سازیها را اطلاعاتی های تعبیه شده با افکار نژادپرستانه بدست
گرفته،درزندانها ی نامشخص شکنجه گاههای قرون وسطائی را بدون هیچ ابائی ساخته
وپرداخته باشند.

با توجه به زندانی
شدن وکلای طهرانی با آن همه حامی ودرکنار کانون وکلاء مرکزی، مثل خانم ستوده وآقای
سلطانی وترس خانم عبادی(برنده جایزه نوبل)از بازگشت به طهران وآن ظلمی که
برخانواده اش رفته،کدام وکیل احواز توان مقاومت با اطلاعاتیهای کلت بدست خلفیه
واحواز را دارد؟مامورانی که متهم را ماهها در مخفیگاههای خود نگه داشته با شکنجه
اقرارات مهندسی شده را از متهمین گرفته  و
با هماهنگی پرس تی وی  زمینه جنایتی
دیگر(اعدام) را مهیا می سازند.      وقتی
که اساس ومبنای دادرسی بر پایه تخلف واخذ اقرار با شکنجه وتعذیب جسمی وروحی باشد،قطعا
تمام مراحل دادرسی از بدو تا صدوررای  قطعی
در دیوان عالی اساسا بر باطل بنا شده و ما بنیه علی باطل فهو باطل واین اصل در
تمام ادیان وقوانین دنیا پذیرفته شده وو در این اصل صریح وواضح متفق
القولند.23/1/2013

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا